برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ
برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

عیدتون مبارک دوستای گلم...عید قربانِ امسال هم گذشت...با سالای قبل فرقی نداشت چون همسری پیشم نبود...مرخصی نداشت آخه...خیلی سختم بود تنهایی...یه حسِ غریبی بهم دست میده وقتی بدونِ عشقم جایی میرم...البته مامانُ بابا و داداشم بودن ولی جای خالیِ امینم خیلی حس میشد...

+هدیه عید قربانمُ هفته پیش گرفتم...یه نیم ستِ جواهرِ خوشگل که عاشقشم :)...عکسش توی ادامه مطلب...

+بی تابیُ دلتنگیِ اینروزامون دیگه وصف شدنی نیست...من وقتی امینم پیشم نیست انرژی ندارم واسه هیچ کاری...وقتی اونجا بودمُ واسه چند ساعت میرفت سرِکار دلم لک میزد واسش تا برگرده...الان که دیگه دارم میمیرم :(

+میگه سرمُ میبرم زیرِ پتو که اتاقُ نبینم وقتی تو نیستی...

+من با همه ی نامردیای بلاگفا از اینجا نمیرمُ همینجا می مونم...فقط همه ی پستام تو یه وبلاگ دیگه هم کپی میشنُ نسخه پشتیبان هم ازشون میگیرم...چون اصلا نمیتونم با سایتای دیگه کار کنمُ انگار با تغییرِ مکان وبلاگ نویسی واسم لذتی نداره...پس من همینجا و با همین آدرس هستم کنارتون...شمام اگه ادرستونُ عوض کردین حتما بهم خبر بدین مهربونا...

 +ادامه مطلب گلچینی از عکسای این مدته...بدونِ رمز :) اول از همه عیدانه ی عیدِ قربانم که خیلی دوسش دارم 

اینم النگوهام که به اصرارِ مادرشوهری خریدم با اینکه از النگو متنفر بودم ولی الان دوسشون دارم...

اینم گلچینی از عکسای یه روزِ خوب :)

اینم یه روزِ خوب...و یه ناهارِ توپ...وقتی که رفته بودیم مشهد...روزِ چهارمین سالگردِ عشقمون

اینم یه سری از عکسای جشنواره اقوام که تو شهرِ ما بودُ با اقایی و خانوادم رفتیم...

و اینم ظرفای میناکاری که از نمایشگاه خریدیم واسه خونمون :) 

اینم پارکِ ملتِ مشهد و هیجان انگیزترینُ وحشتناکترین وسیلش که منو آقایی سوار شدیم...عکس سمتِ راست(که توی سرعتِ شونصد کیلومتر بر ثانیه توسطِ دوربینِ دستگاه گرفته شده) من در حالِ جیغ زدن با تمامِ وجودمو عشقم در حالِ فیلم گرفتن با گوشیش تو اون شرایطعکس سمت چپ هم از نت گرفتم که دیده شه کامل...

وقتی صف وایساده بودیم که نوبتمون شه گفت میخوام با گوشیم فیلم بگیرم...گفتم سرعتش خیلــــی زیاده گوشیت پرت میشه...گفت نه من میتونم...خلاصه با هم شرط گذاشتیمُ قرار شد فیلم بگیره اگه گوشیش از اون بالا افتاد اون به من شام بده و اگه گوشیش نیفتاد من بهش شام بدم...رفتیم بالا امینم از همون اول مشغولِ فیلم گرفتن بود...وقتی که سرعت زیاد شد انقد گوشیشو محکم گرفته بود که نیفتهخلاصه تموم شدُ اومدیم پایینُ گوشیِ عشقم نیفتاده بود از دستشُ در نتیجه من شرطُ باختمُ باید شام میدادم...حالا بماند که فیلمش خراب شده بودُ فقط صدای جـــــــیغای منو ضبط کرده بود

اینم شامی که من بابتِ باختنم تو شرطمون دادم...

اینا هم یه سری از خریدامون...و کتونیام که عاااااشقشونم

اینم ماشینای لوکسِ کوچولو که من از بچگی عاشقشون بودمُ حالا قراره کلکسیونشُ درست کنیم واسه پسرمون آقایی قول داده هر وقت رفتم اونجا یه دونه واسم بخره ^_^

اینم فِلشِ خوشگلم ^_^

اینم دوربینمون که گفتین عکسش باز نشد...دوباره گذاشتم...

و یکی از مهمترین خریدامون و اولین وسیله ی بزرگ واسه خونمون فرگازِ مارکِ هاردستونکلی واسش ذوق میکنیم با همسری ^_^

از این تابه های فانتزی هم خریدیم واسه خونمون ^_^

اینم گلدونِ کوچولویی که واسه روی میزِ دونفرمون خریدیم :) ...نمیدونم چرا عکسش برعکس میشه

و اخرین عکس...سالاد الویه دست پختِ من واسه روزی که میخواستیم بیایم شهرِ ما و این ناهارِ توی راهمون بود که تو ماشین خوردیم :) ...ریا نباشه خیلــی خوشمزه بده بوداقایی چند روز پیش میگه دلم الویه اونروزو میخوااااد...قربونش برم من...