برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ
برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

چه لذتی بالاتر از اینکه تمامِ مسیرِ 1ساعتُ نیمه رو توی ماشین واسش انار دون کنمُ انارای قرمزُ خوشمزه رو با دستم بدم دهنش ُ جفتمون کلی کِیف کنیم...30 مهر 94...

+ دلتنگیم دیگه به اوجِش رسیده...حس میکنم دیگه واقعا نمیتونم این 2روزُ صبر کنم...الان تک تکِ سلولای بدنم دلتنگشن...

+همینکه وقتی ازش دورم انرژی ندارم...همینکه حوصله ی هیچکسُ ندارمُ ترجیح میدم تنها باشم...همینکه نمیتونم خوب بخوابم...همینکه زیاد بیرون نمیرم(برخلاف قبل که هرروز یا روزی 2بار بیرون میرفتم)...همه ی اینا دلتنگیمُ بیشتر میکنهُ بیشتر حس میکنم که ندارمش...جالب اینجاست عشقمم مثه منه و همین حسارو داره...کلیکــ

+کاش این 2روزم زود بگذره...

+دوشنبه میریم اتلیه واسه عکسامون...امیدوارم این دفعه دیگه برناممون جور شه و به هم نخوره...

خوشبختی گاهی فقط یک تعریف دارد: دوباره دیدنش..."آلماتوکل"