برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ
برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

من اومدم شهرمون...سه شنبه آقایی منو رسوندُ چهارشنبه هم خودش تنهایی برگشت...دوباره دلتنگیامون شروع شد...تمامِ مسیرِ برگشت بغض داشتمُ فقط به روزای دوریمون فکر میکردم...

دیروز صبح زودتر از امین بیدار شدم...زُل زده بودم به صورتش...میدونستم تا چند ساعتِ دیگه پیشم نیستُ باز من تنها می مونم...چقد زود گذشت این 15روز که با هم بودیم...

+ حالا هم منمُ تنهاییُ درس و دانشگاهُ امتحان و ....... تازه باید واسه ارشدم بخونم :/

+ یه زوجِ شکمو یه روز صبح ساعت 8 با هم میرن بیرونُ بعد از انجام دادن کاراشون میرن صبونه کله پاچه میخورن کلی هم کِیف میکنن...(عکسش از گوشیم پاک شد)

+بعد از شام خواهرشوهری میخواد ظرفارو بشوره چون خیلی خسته بودُ بچش اذیت میکرد گفتم شما برو من میشورم ظرفارو...مشغول ظرف شستنم یهو آقایی میاد تو اشپزخونه میگه مامااااااان چرا خانومِ من داره تنها ظرف میشوره؟؟؟ بعد خودش میاد کمکم میکنهُ با هم ظرفارو میشوریم ^_^

+از مُحرم امسال هیچی نفهمیدیم جفتمون...روزِ عاشورا هم واسه نذری نتونستیم بریم به خاطر بدقولیِ همکارِ آقایی:(

+ادامه مطلب: عکس...بدونِ رمز :)

+بچه ها من ادرس خیلیارو ندارم...بلاگفا ادرس blog.ir رو ثبت نمیکنه و نمیذاره لینک کنم...نمیدونم ادرساتونُ کجا ثبت کنمُ بهتون سر بزنم...اگه کسی میدونه کمکم کنه لطفا... 


 ساعتای سِتِمون که عاشقشیم جفتمون...مارکِ الگانس...

تو این عکس رنگش بهتر مشخصه...نمیدونم چرا عکساش خوب نمیشه :/

یه شب که خونه تنهاییمُ عشقم سره کاره بهش اس میدم میگم آقایی واسه شام ماکارونی درست میکنی؟ (آخه تعریفِ ماکارونیاشُ از خیلیا شنیده بودم) میگه باشه عشقم گوشت بذار بیرون میام درست میکنم...وقتی میاد خونه دست به کار میشه...قرار بود بهش کمک نکنم ولی یه کوچولو واسه خُرد کردنِ بعضی چیزا کمکش کردم...بعد از 2ساعت یه ماکارونیِ چربُ چیلیُ خوشمزه خوردیم دوتایی :)

+واقعا که ماکارونیش حرف نداشت...مرسی عشقم:*

اینارو هم من آماده کرده بودم واسه بعد از شام :)

اینم کفشای قرمزِ خوشگلم که واسه عکسای اسپرتمون خریدم...با یه پیراهن کوتاهِ چرمِ شیری و یه تاجِ گلِ قرمز و سفید که خودم درستش کردم ^_^

اینم تاج گلم...