برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ
برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

برامـ هیــچ حسـی شبیــہ تـــ♥ـــو نیستـــ

مردِ من...مرد مهربانم...
مخاطب عاشقانه های من...
زن نبوده ای که بدانی
دستهای مردانه ات که در دستم باشد حکم تمام دنیا را برایم دارد...
من عاشق مردی شده ام که در روزهای بارانی برای دلم چتر میگیرد...
مرد رویاهای من بگذار هر چه میخواهد بشود...
تا وقتی که دستهای گرمت را در دست دارم خوشبختم...
بگذار زمان از حسادت بترکد...
من عاشق مردی هستم که زمین مانند او ندارد...
من بی تو با تمامِ آفرینش بیگانه ام...
زن بودن خوب است وقتی از تمام مذکرهای دنیا پای تــــ♥ــــو در میان باشد...
نمیدانی چه لذتی دارد خانم بودن برای تو...



+این روزُ به مامانِ گلِ خودم و مامانِ عشقم و آجیامون تبریک میگم...روز شمام مبارک خانوما...هرچند هنوز خانوم نشدمُ اینروز شاملِ من نمیشه ولی خانومیِ عشقم که هستم^_^

+مرسی واسه تبریک عشقِ من :*

+مکالمه ی آرنیکا خانوم با زنداییش ساعت 12شب...حالا بماند که وسطِ حرف زدن گوشیُ داد به مامانِ امین گفت بیا زنداییه :| ینی من دفعه بعد مامانِ امینُ ببینم باید آب شم برم تو زمین :|فسقلی آبرومونُ برد :))

+مثلا امین واسه مامانُ خواهرش گل خریده بود وقتی بهشون داده اون فسقلی گفته:دایی پس من چـــــی؟؟؟ :)))

آنقدر بی صدا آمدم
که وقتی به خودت آمدی
هیچ صدایی جز من نبود...
آنقدر ماهرانه تمام تـــــ♥ـــــو را دزدیدم
که خدا هم به شوق آمد
آنقدر عاشقانه نگاهت خواهم داشت
که دنیا در احکام سرقت
تجدید نظر کند...

{ افشین یدالهی }

 +میگه:تمامِ تلاشمُ میکنم واسه راحت زندگی کردنمون...نمیدونه من با شنیدنِ همین یه جمله کوچیک دلم میلرزه...نمیدونه دیوونه تر میشم...دلم بیشتر میخوادش...شاید هیچکی نتونه بفهمه این حالمُ...انگار یکیُ واسه همیشه از دست داده باشیُ یهو تو روزایی که بهش احتیاج داری ببینی کنارته؛بیقرارترُ عاشقتر از قبل...عشقُ تو تک تکِ حرفاش حس میکنم...اون امینِ 4سالِ پیش نیست...این امین 100برابر بهتر از امینِ 4سالِ پیشِ...الان که فک میکنم میبینم قبلا فقط دوسش داشتم چون بدونِ اون 1سالُ 4ماه زنده موندم...اما الان به معنای واقعی عاشقشم...اینو با تک تکِ سلولای بدنم احساس میکنم...دیــــــــــــوونشم...

+مکالمه های شبانه ی پر از عشق...حرفای قشنگ راجب روزای خوبمون...

+بهش میگم:این 2-3هفته تا به هم برسیم به اندازه ی 2-3سال میگذره...میگه: آره ولی چشام پُره برقِ واسه بعدش...

+میگه ایندفعه چیکار کردی که خودتُ اینقد تو دلِ همه جا کردی؟؟؟ میگم من مثه همیشه بودم بخدا :)

+دیشب ماجرارو با داییش درمیون گذاشتن(با دایی و زنداییش خیلی صمیمی ایم)...گفته انتخاب خوبی کردیُ کلی خوشحال شده...گفته من هرکاری از دستم بربیاد میکنم واستون.نگران نباش :)

+قراره مامانش همین روزا زنگ بزنه خونمون...استرس دارم...ایشالا که همه چیز خوب پیش بره...

+بابای آقایی حالش خوب نیس...دعا کنین زودی خوب شه و مشکل خاصی نباشه :(

+خدایا شکـــرتــ ...کمکمون کن :*

 پناهت میدهم
دنیایِ تو همین جاست
کنارِ کسی‌ که قسم می‌‌خورد به حرمتِ دست‌هایِ تو
کنارِ کسی‌ که با خدای خود قهر می‌‌کند ، با موهای تو آشتی‌
کنارِ کسی‌ که حرام می‌کند خوابِ خودش را بی‌ رویایِ تو
کنارِ کسی‌ که با غمِ چشم‌هایِ تو غروب می‌کند
غروب محبوب من...غروب...
همان جایی‌ که اگر تو را از من بگیرند ، سرم را میگذارم تا بمیرم...

{ نیکی‌ فیروزکوهی }

 

17 فروردین 94...دوباره منمُ عشقمُ یه عالمه حرف...دوباره  مــــ♥ـــــا و یه عالمه عشق...چقد دوس داشتم دیشبُ...حرفای خوب...شنیدنِ صدات اونم 1ساعتُ 13دقیقه و 4ثانیه بهم آرامش داد...بعضی حسارو نمیشه وصف کرد...بعضی حرفای خوبُ نمیشه دوباره تکرارشون کردُ نوشت...

+از اینکه مامانشُ خواهرِ گُلش واسه به هم رسیدنمون تلاش میکننُ ذوق دارن؛خوشحالم...اینکه دارن جوری برنامه ریزی میکنن که روزِ تولدم(2 اردیبهشت) عقد کنیم یه حسِ فوق العاده خوب بهم میده...چقد بهم انرژی میدن با کاراشون...

+خوابای خوبی که اینروزا خودم و اطرافیان واسم میبینن رو به فالِ نیک میگیرم و شک ندارم که به زودی تعبیر میشه همش...

+تا رسیدن به روزای خوبمون چیزی نمونده...لحظه شماری میکنیم جفتمون...بیصبرانه منتظرم...منتظرم که برای همیشه مالِ هم شیم...اونوقت دیگه حتا یه لحظه هم از هم جدا نمیشیم...به هم قول دادیم :)

+وقتی با صدای آرومش میگه[دیگه چیزی نمونده] پُر از عشق میشم...نمیدونه با همین یه جمله ی کوچولو چقد دیوونم میکنه...

+بخدا کلی حرف دارم ولی باورتون میشه که نمیتونم بنویسم؟؟؟...گُنگم...همش حس میکنم دارم خواب میبینم...ولی اینا همش حقیقت داره...خدایا بابت همه چیز ممنونم ازت...

+کامنتاتون انرژیِ منو 100برابر میکنه...مثلا مثه این...کلیکــ

整理 のデコメ絵文字آرامشی داره صدات که دردمُ کم میکنه/چیزی بگو حرفای تو بدجوری خوبم میکنه/تو طرف من باش من عشقمُ ثابت میکنم/صد بار برگردم عقب باز انتخابت میکنم... Download

+این پست به همراهِ یه لبخند پهـــــــن روی لبام نوشته شده シンプル のデコメ絵文字

از ذوق کردن شماها ذوقِ منم چندین برابر میشه...میدونستین عاشق تک تک تونم؟؟؟ بودنِ شماها تو روزای سختُ اینروزای خوب بهم انرژی میده...مرسی که هستین مهربونا...

هرچند اینروزا اتفاقای زیادی میفته که اعصابِ جفتمونو به هم میریزه؛اما سعی میکنیم به چیزای خوب فک کنیم...الان تمامِ تلاشمون اینه که هر چه زودتر عقد کنیم(ایشالا تا اردیبهشت) تا از شرِ این خواستگارای جورواجور که حتا به منو خانوادم اَمون نمیدن یه نفس بکشیم؛خلاص شیم...جفتمون از این وضع خسته شدیم...هرچند هنوز باورم نشده که برگشته...همه چیز داره یهوییُ غیرمنتظره اتفاق میفته و این واسه منی که عادت دارم راجب همه چیز از قبل برنامه ریزی کنم خیلی سخته...اما چاره ای نیست...میترسم از اطرافیان...میترسم با حرفای بی ربطشون به هم رسیدنمونُ سخت کنن :(

+میگه:ماشین چی دوس داری بخرم؟ یه کم فک میکنم انگار ذهنمُ میخونه خودش میگه: 206 خوبه؟دوس داری؟ میگم: آره خیلی...بعد میپرسه:سفید یا نوک مدادی؟؟؟ میگمسفید...میگه:ایــــول :)

+میگم:کاش آخرِ این ماجرا خوب باشه...میگه:خوب میشه...بــــاید خوب بشه :)

++دیشب با اینکه خسته بود اومد اینجارو خوند...وسطِ خوندنش این sms میاد...کلیکــ...

حالا منم که با همین جمله های کوچولو دوباره پـــُر از امید میشم...که یادم میره تو این یکسال چی بهم گذشتُ چقدر زجر کشیدم...چون اون الان کنارمه...بیشتر از قبل هوامو داره و این واسه من یه اتفاقِ بزرگه...مطمئنم که تک تکِ اون روزای سختُ جبران میکنه...

+دعا کنین واسمون بچه ها...بیشتر از همیشه به دعاهاتون نیاز دارم...دعا کنین همه چیز همونطور که میخوایم پیش بره.بی دردسرُ بدونِ استرس...

+خوشحالم که مامانش در جریانِ همه ی اتفاقا هست...میدونم که کمکمون میکنه :)

+نمیدونم چه جوری شُکرت کنم خداجونم...تنهامون نذار...